پارميداپارميدا14 سالگیت مبارک

بهشت كوچك من

پارميدا و تولد دايي مجيد

گل ماماني، روزهاي زندگي با تمام خوبي ها و قشنگي هاش و بدي ها و زشتي هاش مي گذرد، در اين ميان من از گذران لحظه هاي زندگي ات و شاهد رشد و بزرگ شدنت كه همه خدا را شكر به قشنگي و زيبايي و شيريني مي گذرد لذت مي برم و همه آنرا دوست دارم. چه لحظه هايي كه گذشت و چه آن كه هنوز نيامده همه قشنگ و شيرين و به ياد ماندني، كاش مي تونستم همه را بنويسم مطمئنا اگر اينطوري مي شد  در آينده با خواندن مطالب وبلاگت  به راحتي غرق در دوران كودكي مي شدي و لحظه هاي قشنگ كودكي را به ياد و لذت مي بردي. با اينحال شرمنده عزيزم با اين فرصت هاي كم ماماني براي نوشتن و اين قلم ضعيف چگونه مي توانم ؟ البته اين به اين معنا نيست كه سعي ام را نمي كنم. نا سلامتي يك ...
21 آبان 1390

پارميدا و بارش برف

مامانی سلام، عشق کوچولوی مامان سلام، امروز که برات می نویسم هیجده آبان است، هوا خیلی سرد شده، برف زیبایی روی سطح شهر نشسته دیروز توی بالکن خونه خاله بودیم و بارش برف را نگاه می کردیم.  حتما تعجب کردی که در فصل پاییز برف باریده، آره خب ما هم تعجب کردیم ولی این را به حساب لطف و بزرگی خدای مهربون می گذاریم و هزار بار شکر می کنیم. عزیزم کشور ما چهار فصل دارد و هر کدام عظمتی است و نشانه واضحی از بزرگی خدا. هر کدام از فصل ها قشنگی و حکمتی دارد و خدا را شکر کشور ما از هر چهار فصل بهره می برد. همیشه نگاه و خیره ماندن به بارش برف با آن ناز و کرشمه های  دونه های برف كه در بين آسمان و زمين به رقص در مي آيند، را دوست داشتم و وقتی تو در کنارم...
18 آبان 1390

پارميدا و مهربوني هاش

نا زنينم، مهربونم، ستاره ي روشن مامان، مهربوني كردنت زبون زد همه شده، فاميل و دوستان همه اعتقاد دارن كه دختر خيلي مهربوني هستي، ديروز ماماني كمي كسالت داشت پا به پاي من احساس ناراحتي مي كردي و چپ و راست مرا مي بوسيدي، وقتي خوراكي دستت هست حتما به كسايي كه دور برت هستن تعارف مي كني. گاهي اوقات براي داداشي توي اتاقش مي بري، كافي يكي بگه" آي دستم " يا " آي پام" سريع مي روي با دستاي كوچولوت ماساژ مي دي. و صورتش را ناز مي كني كه يعني ديگه خوب مي شه. كلمه " باشه " گفتنت كه همه را ديوونه كرده هم به موقع و هم خوشگل. پارميدا جان چهارشنبه نوبت واكسن هيجده ماهگي ات است. خيلي غصه دارم. اميدوارم زود زود احساس دردي كه پيدا مي كني را فراموش كني و اصل...
15 آبان 1390

پارميدا و چند تا عكس 2

ماه من، غصه اگر هست، بگو تا باشد! معنی خوشبختی، بودن اندوه است....! این همه غصه و غم، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین... ولی از یاد مبر، پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن باز کسی می خواند که خدا هست، خداهست چرا غصه؟ چرا! فرشته نازنینم چند تا از عکس های هفده ماهگی ات را می زارم و توضیح مختصری هم می نویسم. امیدوارم خوشت بیاد.   جلوي درب خانه خاله سهيلا از استخر برگشتيم منتظري در را باز كنند. با اينكه فصل پاييز است ولي هوا خيلي سرد بود مجبور بودم كلاه سرت بزارم.     خريد هاي...
8 آبان 1390

پارميدا و واكسن 18 ماهگي

  كوچولوي قشنگم، ع شق ماماني، بميرم كه هنوز خوب خوب نشدي، خيلي نگران هستيم، از اينكه بي حال ببينمت اشك تو چشمام جمع مي شه و غصه مي خورم، اصلا طاقت مريضي تو و دادايي را ندارم. از خدا مي خوام هميشه سلامت باشيد و كوچكترين احساس درد و ناراحتي نداشته باشيد و هر چه ناراحتي هست براي من باشد.     جديدا كلمات جديدي را مي گي و كلمات قبلي را هم كاملتر ما كيف مي كنيم، بميرم هي وادارت مي كنيم كه تكرار كني و خودت هم خوشت مي ياد گاهي هم عصباني مي شي و داد مي زني " اِ اِ " يعني ولم كنيد ديگه. كلمات جديد مثل " حنا " ،" بسه"، "باشه" ،"ماست" ،"ماشين" ،"تتاب يعني كتاب"، "پيشي" ، " هاپو" ، "بُبُيي"،  " غار غار "  و ...
8 آبان 1390

پارميدا و استخر

نازنينم سلام، خدا را شكر بهتر شدي و كسالتت بر طرف شد، خيلي نگران بودم، اين نگراني تمام نشده نگران واكسن هيجده ماهگي هستم.   بخاطر اينكه هر دو كمي سرحال بشيم تصميم گرفتيم پنج شنبه يعني پنجم آبان براي اولين بار استخر ببرمت من و توي گلم و خاله سهيلا و خاله مهناز خيلي خيلي خوش گذشت البته عزيزم شما اجازه نداشتي تو آب بيايي با اينكه مايو شنايت را برده بودم تا در حوضچه كودكان آب بازي كني اما اين استخر كه ما براي اولين بار مي رفتيم حوضچه بچه ها نداشت بنابراين من و خاله به نوبت بيرون استخر مراقبت بوديم همانجا هم به توي نازم خيلي خوش گذشت از كلاس ايروبيك حسابي استفاده كردي و خانم ها را نگاه مي كردي و گاهي ادايشان را در مي آوردي و ط...
8 آبان 1390

پارميدا و دلتنگي مامان

لحظه هایی هست که دلم واقعا برات تنگ می شود من اسم این لحظه ها را گذاشتم همیشه سلام عزیزم، اول عذر خواهي مي كنم كه دير به دير برات مي نويسم هر توضيحي بدم به نظر خودم كه قابل قبول نيست. پس فقط معذرت معذرت. عزيزترينم وقتي نمي نويسم نه اينكه چيزي براي نوشتن ندارم تمام مدت در فكرم با تو حرف مي زنم و به يادتم و صميمانه دلم مي خواهد كه از تمام لحظاتت عكس بگيرم فيلم بگيرم و همه را بنويسم دوست دارم وقتي بزرگتر شدي از تمام دوران كودكي ات اين دوران قشنگ و شيرين تصور داشته باشی و لبخند بزني و آن لبخند برايم دنيايي ارزش دارد. وقتي سركار هستم و مجبورم ساعاتي را دور از توي گلم باشم خيلي خيلي غمگينم و سخت احساس دلتنگي مي ...
7 آبان 1390

خاطره روز( تولد نيما)

عزیزم، گل دخملم، قشنگ مامان، دوشنبه ٢١ شهریور تولد نیما جون بود دو تایی رفتیم خونه خاله سهیلا، خیلی خوش گذشت با اینکه کمی سرماخورده بودی ولی هم با بچه ها بازی کردی هم رقصیدی طبق معمول که عاشق ماشین بازی هستی رفتی سراغ ماشین های نیما و سینا و جیغ سینا را در می آوردی. عکس های تولد را می زارم.       قربونت برم وقتی می رقصی و به قول معروف می ری تو حس، دیدن داری، نه صدایی می شنوی نه به کسی محل می دی. منم طبق معمول پشت سر هم ازت عكس مي گرفتم.           ما براي نيما تي شرت بن تن و يك سري لوازم تحرير  بن تن و يك بازي فكري كه اميدوارم نيما دوست داشته باشه. چون عاشق بن تن ...
7 آبان 1390
1